8- Death On the Mississippi

این ماموریت روی یک کشتی بخار به نام امیلی و روی رودخانه ی می سی سی پی انجام می گیرد. ماموریت ، نجات دادن اسکیپ مولدون رییس قاچاقچیان مواد مخدر و آزاد کردن افرادی دیگر است.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

7- You Better Watch Out


یک هنر پیشه ی بد نام که اکنون پیر شده است، یک جشن کریسمس برای دوستان خود در ویلای شخصیش در دامنه کوه های راکی ترتیب داده است و پسر یک سناتور معروف نیز در آن جشن حضور دارد. مامور 47 باید آن دو را کشته و ویدئوی رسوا کننده ای را که می تواند به زندگی سیاستمداران پایان دهد، پیدا نموده و با خود برگرداند.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

6- Murder of Crows

شما باید در این ماموریت به نیو ارلئان سفر کنید تا از یک کاندید انتخابات در برابر 3 قاتل حرفه ای که برای کشتن او اجیر شده اند محافظت کنید. ماموریت شما اینست که علاوه بر محافظت از او در طی جشن، آن سه نفر را یافته و به قتل برسانید و سپس پول پرداختی را که یک کیف پر از الماس است به سلامت به روسای خود تحویل دهید.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

5- A New Life


این بار ماموریت شما، کشتن یک جنایتکار است که حاضر به همکاری با پلیس شده و به عنوان یک طعمه از او استفاده می شود. او در حومه ی شهر تحت نظارت شدید امنیتی پلیس است و کشتنش کار بسیار سختی است. قرار است جشن تولدی هم برگزار شود و شما مجبورید قبل از جشن تولد او را کشته و میکروفیلمی را که در آنجا وجود دارد بدزدید.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

4- Flatline


در این مرحله شما باید به یک مرکز توانبخشی در کالیفرنیای جنوبی سفر کنید. شما باید یکی از ماموران CIA به نام اسمیت را که در این مرکز است فراری دهید. برای اینکار باید وانمود کنید که او مرده است و به این وسیله او را از آنجا خارج نمایید. به نظر می آید این جاسوس در هر بازی از هیتمن وجود دارد و در تمام نسخه های آن ماموریتی درباره ی او برای شما وجود دارد.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

3- Curtains Down


ماموریتی برای یک گروه که در قالب اجرای نمایش، از بچه ها سوء استفاده می کنند. در این ماموریت شما باید به پاریس سفر کرده و در اپرایی که محل تمرین گروه است دست به کار شوید. این قسمت می تواند یک نوع ادامه برای قسمتی در نسخه ی قبلی باشد.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

2 - A Vintage Year


این مرحله در یک آزمایشگاه شیمیایی در شیلی اتفاق می افتد. شما باید یک مواد فروش کله گنده را که در کار تولید مواد مخدر شیمیایی و توزیع عمده ی آن است، به قتل برسانید.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

توضیح مختصر مراحل بازی


من که شخصا حاضرم هر کاری بکنم تا بتونم این بازی رو انجام بدم و امیدوارم شما هم از خدا بخواهید که من بتونم یه کامپیوتر تر و تمیز که حداقل بتونه چهار سال برام کار کنه بخرم.
امروز می خوام ماموریت هایی رو که شما باید در 13 مرحله از این بازی انجام بدید رو بگم.
مرحله ی اول

1- Death of a Showman

این مرحله که مرحله ی آموزشی به حساب می آید در یک پارک در بالتیمور اتفاق می افتد. یکی از مسولان پارک باعث مرگ پسر بچه ای شده است و پدر این پسر بچه می خواهد قاتل را به سزای اعمال خود برساند. شما باید علاوه بر قتل آن مرد، مطمئن باشید که قبل از مرگ عکس پسر بچه ی بی گناه را نیز می بینید، در این مرحله شما با توانایی های شخصیت بازی و امکانات آن آشنا شده و در واقع بازی را با انجام آن یاد می گیرید.
دسته ها :
شنبه بیست و چهارم 4 1385

بابا لبنان رو دارن می گیرن، شما بی خیالین

آقا هر کی زبان انگلیسی بلده چند جمله به انگلیسی تو بخش نظرات بر علیه اسراییل بنویسه
تا بچه های تبیان اونو تو اینترنت و تو وبلاگاشون به نشانه ی اعتراض قرار بدن
همینطور می شه اون جملات رو در ویکی پدیا انگلیسی هم قرار داد تا بقیه متوجه باشن که داره چه اتفاقی می افته
دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 4 1385

بشنو و باور نكن

در زمان‌هاي‌ دور،   مرد خسيسي زندگي مي كرد. او تعدادي شيشه براي پنجره هاي خانه اش سفارش داده بود . شيشه بر ، 
شيشه ها را درون صندوقي گذاشت و به مرد گفت باربري را صداكن تا اين صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر براي نصب شيشه ها مي آيم .
از آنجا كه مرد خسيس بود ، چند باربر را صدا كرد ولي سر قيمت با آنها به توافق نرسيد. چشمش به مرد جواني افتاد ، 
به او گفت اگر اين صندوق را برايم به خانه ببري ، سه نصيحت به تو خواهم كرد كه در زندگي بدردت خواهد خورد.
باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسيس را قبول كرد. باربر صندوق را بر روي دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.
كمي كه راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بين راه يكي يكي سخنانت را بگوئي.
مرد خسيس كمي فكر كرد. نزديك ظهر بود و او خيلي گرسنه بود . به باربر گفت : اول آنكه سيري بهتر از گرسنگي است 
و اگر كسي به تو گفت گرسنگي بهتر از سيري است ، بشنو و باور مكن.
باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه اي اين مطلب را مي دانست . ولي فكر كرد شايد بقيه نصيحتها بهتر از اين باشد.
همينطور به راه ادامه دادند تا اينكه بيشتر از نصف راه  را سپري كردند . باربر پرسيد: خوب نصيحت دومت چه است؟
مرد كه چيزي به ذهنش نمي رسيد پيش خود فكر كرد كاش چهارپايي داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل مي بردم . يكباره چيزي به ذهنش رسيد 
و گفت : بله پسرم نصيحت دوم اين  است ، اگر گفتند پياده رفتن از سواره رفتن بهتر است ، بشنو و باور مكن.
باربر خيلي ناراحت شد و فكر كرد ، نكند اين مرد مرا سر كار گذاشته ولي باز هم چيزي نگفت.
ديگر نزديك منزل رسيده بودند كه باربر گفت: خوب نصيحت سومت را بگو، اميدوارم اين يكي بهتر از بقيه باشد.
مرد از اينكه بارهايش را مجاني به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر كسي گفت باربري بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مكن
مرد باربر خيلي عصباني شد و فكر كرد بايد اين مرد را ادب كند بنابراين هنگامي كه مي خواست صندوق را روي زمين بگذارد آنرا ول كرد و صندوق با شدت به زمين خورد ، 
بعد رو كرد به مرد خسيس و گفت  اگر كسي گفت كه شيشه هاي اين صندوق سالم است ، بشنو و باور مكن
از آن‌ پس، وقتي‌ كسي‌ حرف بيهوده مي زند تا ديگران را فريب دهد يا سرشان را گرم كند ، گفته‌ مي‌شود كه‌ بشنو و باور مكن.
دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 4 1385

آش نخورده و دهن سوخت

 
در زمان‌هاي‌ دور،   مردي در بازارچه شهر حجره اي داشت و پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليكن كمي خجالتي بود.
مرد تاجر همسري كدبانو داشت كه دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر كسي را  آب مي انداخت.
روزي مرد بيمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرده بود و جلوي آنرا آب و جاروب كرده بود ولي هر چه منتظر ماند از تاجر خبري نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسيد كه حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دكتر برود.
پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت . دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه كرد و برايش دارو نوشت 
پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتي به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ،
ولي همسر تاجر خيلي اصرار كرد و او را براي ناهار به خانه آورد
همسر تاجر براي ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و كاسه هاي آش را گذاشتند . 
تاجر براي شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بياورد
پسرك خيلي خجالت مي كشيد و فكر كرد تا بهانه اي بياورد و ناهار را آنجا نخورد . 
فكر كرد بهتر است بگويد دندانش درد مي كند. دستش را روي دهانش گذاشتش.
تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرك دستش را جلوي دهانش گذاشته به او 
گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله كردي ، صبر مي كردي تا آش سرد شود آن وقت مي خوردي ؟
زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسيده بود به تاجر گفت : 
اين چه حرفي است كه مي زني ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من كه تازه قاشق ها را آوردم.
تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهي كرده است  
از آن‌ پس، وقتي‌ كسي‌ را متهم به گناهي كنند ولي آن فرد گناهي نكرده باشد  ، گفته‌ مي‌شود :‌ آش نخورده و دهان سوخته
دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 4 1385
X