ای ارکیان، به یمن سحرهای مستمان
یک نامه از بهشت رسیده به دستمان
این نامه از همان شهدای شلمچه است
از رهروان کرب و بلای شلمچه است
بعد از به نام حق و سلام، آمده چنین
ای مردگان روی زمین، شبه مومنین
ای کرده دام نفس و منیت اسیرتان
ای طول آرزو و هوش کرده، پیرتان
ای مرغکان حبس قفس
پر نمی‌زنی چندی به مرقد ما؟
ما قصه نیستیم، کتاب حقیقتیم
افسانه نیستیم، یقین، با غیرتیم
ما هم شبیه جمع شما سینه می‌زدیم
آن نور سبز جبهه و آن نور شما کجا؟
آن شهد شور خالص و شور شما کجا؟
آخر به جرم چیست فراموشمان کنید؟
با خاطرات مرده هم آغوشمان کنید؟
از شهرتان صفای شهیدان گرفته شد
حتی صدای پای شهیدان گرفته شد
طعم جوانی و پی لذت شدید
اینترنتی مسافر شهوت شدید
تنپوش سبز اهل ولایت که پاره نیست
اهل دعا که مشتری ماهواره نیست
همراه ما ،به ما سحر و بوی سیب داد
همراهتان چه شد که شما را فریب داد؟
در هر مکالمه که کلام شهید نیست
غیرت کنید و شیوه‌ی خود را عوض کنید
دل‌های زنگ‌خورده‌ی خود را عوض کنید
خود رو نبوده، رو به سوی اهل دل کنید
ما را کنار فاطمه کمتر خجل کنید
یاد دو کوهه، باز هواییتان کند،
یک حسین کرب و بلاییتان کند
وقتی حسین ذکر سحرهایتان شود
در پی روضه، یار هم آوایتان شود
مسجد ارک - حاج مصور ارضی - رمضان ۸۷ 
دسته ها : آه و فغان
شنبه ششم 7 1387
پیری ز راه آمد و عمر جوان گذشت
دل، دست و پا به خون زد و آن مهربان گذشت
دوش از نظر ،خیال تو دارم که چون گذشت
اشک آنقدر دوید ز پی که از فغان گذشت
در راه تو از عالم و آدم گذشته‌ایم
ای زخم عشق با تو ز مرهم گذشته‌ایم
چون آب از سر همه عالم گذشته‌ای
قربانی از معالجه منت نمی‌کشد
مسکن دوست، وقت به دولت نمی‌کشد
کارم به وصل دوست به صحبت نمی‌کشد
برق و شرار محفل محمل فرصت نمی‌کشد
عمری نداشتم که بگویم چه سان گذشت
تا آمدم به خویش بجنبم، نگاهم رفت!
چون حوصله ز سر ، ز کفم اختیار رفت
بیدار تا شدم همه گفتن، همه گفتند یار رفت!
تا غنچه دم زند، ز شکفتن ،‌بهار رفت
از ملک تو برون نشدم، قدر یک نفس
دل را که در معامله‌ی شعله سوختم
فرصت نبود که تا بگویم فروختم
لب را چو زخم تازه به تعجیل دوختم
دلدار رفت و من به وداعی نسوختم
شب ۱۲- ماه رمضان-مسجد ارگ-حاج منصور ارضی
دسته ها : آه و فغان
چهارشنبه سوم 7 1387
با معصیت خو کرده‌ام
سوی گنه، رو کرده‌ام
حالا پشیمان آمده آم؟
از زشتی کردار
از کرده‌ام هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل
خوبان همه رفتند من جا مانده‌ام از یارها
در معصیت پرداختم ، سرمایه خود باختم
در دل پر از شوق گناه
بر لب به ذکر یا اله سودی نبخشیده مرا! تکرار استغفار!
تو خود کشیدی ناز من
گفتی شوی همراز من
گفتی بیا از من بجو درمان جمله کارها
آغوش خود را وا کرده‌ای
من را تماشا کرده‌ای؟
از ظلمت کردی مرا رها
با عشق یار سر جدا
تو آبرو دادی مرا
با رحمتت ینی حسین
دستم گرفتی ما را
العفو ، یا رب یا کریم
من کربلایی مذهبم ، عبد حسین و زینبم
نامش نیفتد از لبم
حتی میان دارها،حتی میان نارها
شب ۱۱ - ماه رمضان ۸۷ - حاج منصور ارضی - مسجد ارگ
دسته ها : آه و فغان
چهارشنبه سوم 7 1387
X