در پی تجاوزگری نظامیان رژیم صهیونیستیبه جنوب لبنان اوضاع در این منطقه متشنج شد . بگزارش منابع خبری نظامیان رژیمصهیونیستی روز چهارشنبه از زمین وهوا به جنوب لبنان حمله کردند. براساسگزارشهای دریافتی هواپیماههای جنگی رژیم صهیونیستی امروز در چندین نوبت روستاههای جنوب لبنان و جند پل را در این منطقه بشدت بمباران کردند. همزمان با این بمباران ها , توپخانه ارتش رژیم صهیونیستی نیز ,روستاهای جنوب لبنان از جمله عیتا الشعب , یارون و رامیه را بشدت گلوله باران کردند. از تلفات و خسارات این حملات گزارشی دریافت نشده است . در پی تجاوزگری نظامیان رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان , نیروهای مقاومت لبنان به این تجاوزگری پاسخ دادند. آخرین خبرهای رسیده از جنوب لبنان حاکی از درگیری شدید در برخی مناطق مرزی لبنان با شمال فلسطین اشغالی است. شبکه تلویزیونی العالم نیز گزارش داد در پی این تجاوزگری , حزب الله لبنان مواضع نظامیان صهیونیست را در کشتزارهای اشغالی شبعا هدف حمله قرار دادند. نیروهای مقاومت لبنان همچنین دو نظامی رژیم صهیونیستی را به اسارت گرفتند .
بقیه ی خبر در بخش نظرات
یارو آنتی بيوتيکشو سر وقت نميخوره، ازش ميپرسن چرا؟ ميگه: ميخوام ميکروبها رو غافلگير كنم!
یارو سرش رو بي آب شامپو ميكنه. ميگن چرا بي آب؟ ميگه: چون روش نوشته مخصوص موهاي خشك.
یارو خوابش سنگين بوده، تخت ميشكنه.
یارو ميخواسته دور كمرشو اندازه بگيره، خط كشو ميكنه تو نافش، ضرب در عدد 3.14 ميكنه.
یارو ميخواسته با دختر اسراييلي ازدواج كنه، به علامت اعتراض، سر سفره عقد حاضر نميشه.
یارو ميره بهشت، زير پاي مادر ها له ميشه.
يارو يك سكه ميندازه هوا، شير مياد، فرار ميكنه.
ويندوز اکس پی نسبت به ويندوز های ما قبل خود پايدار تر است اما باز هم برنامه ها در آن گاهی دچار ضربه ميشوند مايکروسافت برای اينکه به علل اين ضربه ها پی ببرد پس از ضربه ها طی يک پيام از کاربر ميخواهد که انها را به مايکروسافت از طريق ايميل گزارش دهند آيا هر بار که برنامه اينترنت اکسپلورر يا فتوشاپ دچار ضربه ميشوند .حوصله داريد ضربه رو به مايکروسافت گزارش بدهيد اگر از کليک کردن روی دکمه ی dont send email خسته شده ايد اين خصوصيت را غير فعال کنيد با کليد راست رویMy computer و انتخاب properties پنجره ی system properties را باز کنيد در صفحه ی advanced روی دکمه ی error reporting کليک کنيد اين کار به شما امکان ميدهد که گزارش خطا را غير فعال کنيد disable error reporting يا آن را فقط برای خطاهای ويندوز با بعضی از برنامه ها فعال کنيد .
آيا مي دانيد كه عنوان (title) برنامه هاي ويندوز را مي توان تغيير داد؟ مثلا مي توانيد عنوان پنجره هاي برنامه هايي مانند Outlook Express، IE و Windows Media Plater را عوض كرده و آنها را با اسامي دلخواه خودتان جايگزين كنيد. در اين قسمت روش عوض كردن عنوان پنجره OE(مخفف Outlook Express ) و Media Plater را توضيح مي دهيم. براي عوض كردن عنوان پنجره OE پس از اجراي برنامه RegEdit كليد HKEY-CURRENT-USER\Identities\{hex number}\Software\Microsoft\Outlook Express\5.0 را باز كنيد. سپس داخل اين كليد متغييري به نام Window Title (بدون فاصله ) و از نوع رشته اي درست كنيد. مقدار اين متغيير هر چه كه باشد از اين پس برنامه OE آن را بالاي پنجره خود نشان خواهد داد . براي برنامه Media Player كليد رجيستري مربوط عبارت است از: HKEY-CURRENT-USER\ Software\Policies\Microsoft داخل اين كليد بايد كليد ديگري به نام Windows Media Plater وجود داشته باشد . اگر كليدي به اين اسم وجود نداشته باشد مي توانيد آن را ايجاد كنيد. پس از ايجاد اين كليد متغييري از نوع رشته اي به وجود آورده و اسم آن آن را هم Title Bar بگذاريد. حال هر عبارتي را كه بخواهيد روي پنجره Media Plater نشان داده شود بعنوان مقدار اين متغيير رشته اي را ذكر كنيد. پس از بستن برنامه RegEdit متوجه خواهيد شد كه Media Plater عبارت مورد نظر شما را در Title Bar خود نشان مي دهد. البته بين Media Platerو ساير برنامه هاي ويندوز نظير IE و OE در اين زمينه تفاوت كوچكي دارد بدين معني كه Media Plater به جاي نمايش خود متن تعريف شده ، پيشوند:. Provided by را نيز به آن اضافه كرده و سپس متن حاصل شده را بعنوان تيتر پنجره نمايش مي دهد.
من گناهكارم! گناهم اينهمه دلتنگي ست و سكوت و بغض! و اگر تو، براي لمس خيالم مي آيي، آن را خيلي دورترها، به جرم تمام گناهاني كه با افتخار جارشان مي زنم به دستانت بخشيدم! حتي لمس نگاهم را هم بخشيدم! حالا با دست ِ خالي، تاوان باراني بودنم را پس مي دهم. باكم نيست! من گم مي شوم در وسوسه بودنت و منتظر مي مانم كه تو مرا بيابي! من گم مي شوم در وهم اينهمه جاده و صبوري مي كنم كه تو مرا به ماندن بخواني! قمري مي خواند! باد مي وزد! ابر مي گريزد و من باز منتظر مي مانم! مي هراسم كه تو بيايي و مرا نيابي و باز سرگرداني از سر گيرم! شنيده ام كه تو هم عمري سرگردان بوده اي و حال پي نازنين مي گردي! هي به آواي خاموش سرنوشت را نفرين مي كني كه چرا زودتر نشاني از نازنين نشانت نداده است! هي تقدير را سرزنش مي كني! هي بغض مي كني! هي آه مي كشي! اما ديگر فايده اي ندارد! من و تو ديروز را گم كرده ايم و در پي فردا دوانيم! هي فال حافظ مي گيريم به نيت رسيدن اما مي دانيم نمي رسيم! هي از ته دل دعا مي كنيم ديروزمان خواب باشد! هي گمان مي كنيم، عمري خواب بوده ايم و حالا دمي است كه بيداريم! بي رودربايستي بگويم! شايد هنوز هم خواب باشيم و خود را به بيداري مي زنيم! نمي دانم! دلم شور مي زند! نكند در خيال جا بماني و باز نيايي؟ نكند باز من و تو بمانيم و اينهمه نبودن؟ اگر امروز هم بگذرد و همديگر را نيابيم، مي داني بايد چقدر منتظر بمانيم تا باز فردا برسد؟ سر به سرم نگذار كه فردا همه چيز درست مي شود! تو خود بهتر مي داني، بعد از پاييز ديگر فردايي طلوع نمي كند! مي دانم كه همه فصلها پاييز است اما... ديروزها در امروز جا خوش كرده اند و خيال گذشتن ندارند! اگر امروز هم بگذرد و همديگر را نيابيم چه؟ آنوقت من تو مي مانيم و اينهمه نبودن! آنوقت من و تو مي مانيم و اينهمه انتظار! آنوقت من و تو مي مانيم و اينهمه خيال باران! آنوقت من و تو مي مانيم و اينهمه سكوت ِ رؤيا! آنوقت من و تو مي مانيم و اينهمه تاريكي فردا! هيچ مي داني براي آمدنت چقدر ثانيه هاي بودنم را حباب كرده ام؟ هيچ مي داني براي آمدنت چقدر اين دل را اميد داده ام؟ همه مي گويند انتظارم شكوفه نمي دهد. همه مي گويند اينهمه پريشاني آْب در هاون كوبيدن است. همه مي گويند اينهمه دلتنگي پاسخي جز سكوت ندارد! اما من... فقط كمي دير كرده اي، مي دانم مي آيي... مي دانم!
من خوبم! تنها حيرانم! حيران از اين دل پريشان كه نمي دانم چرا همه اش بيتاب تو مي شود. هي بغض هايش را ته گنجه پنهان مي كنم تا شايد دست از آشفتگي بردارد اما... مدام بيتاب تر مي شود! ديوانه تو را مي خواهد!!! اين همه نبودن كم اش است باز هم مي خواهد در تو حل شود. هر چه مي گويم تمامش كند، نمي كند. ديگر نه منطق سرش مي شود نه نبودن ِ تو! ديگر حتي نمي توانم به آمدن باران سرش را گرم كنم! بي تعارف بگويم! خيلي وقت است كه مي دانم ديگر مال خودم نيست! اصلا" از آغاز هم مي دانستم مال من نيست ! بگذريم! دلم براي خودم و خودت مي سوزد! دل خوش كرده ايم به دلتنگي هايي كه مي دانيم آخرش تنها حسرت دارد و يك عمر يلدا! دل خوش كرده ايم به همين بودن هاي در مه! دل خوش كرده ايم به لمس نگاه هم! غريبانه آب مي شويم و دم نمي زنيم! حتي به سرنوشت هم بدو بيراه نمي گوييم. كاش لااقل خودمان را خالي مي كرديم! اينطور نگاهم نكن. باور كن من خوبم! فقط نمي دانم چرا باز اين بغض حنجره ام را مي سوزاند! فقط نمي دانم چرا باز دستانم مي لرزند و چشمهايم... تو بهتر مي داني چشمهايم حالا به چه روزي افتاده اند! اي كاش بودي و باز خودت را در اين دريايي كه ساخته ام مي ديدي! كاش بودي و لرزش ِ اين دستها را لمس مي كردي! آنوقت حتما" باز زمزمه مي كردي" نازنين؟!" و من مي گفتم" چرا باور نمي كني، من خوبم؟!" من صبوري مي كنم اما مي دانم راه به جايي ندارم. اين بغض تو را كم دارد! اين دستها تو را كم دارد! اين چشمها تو را كم دارد! و فردايم!!!
ديگر نه من به گيسويم عطر ياس مي زنم، نه تو صدايم كن! تنها به احترام اين همه راه كه با هم در پي باران بوده ايم، اشك هايم را تشويق به ريختن كن! اينهمه راه كه آمديم بيهوده بود، مگر نه؟ هيچ خانه اي براي دلخوشي ما هم كه شده خورشيد را در پستويش نداشت! اينجا ديگر نه از ديوان حافظ پدربزرگ خبري هست نه صندوقچه مادربزرگ! مثنوي را هم معلوم نيست در زير كدام درخت ِ باغچه دفن كرده اند! صداي سهراب هم ديگر در باد نمي آيد كه زمزمه مي كرد" خانه دوست كجاست؟ " گويي شاملو هم به خواب رفته از اين همه سال بي خوابي آيدا! كاش منهم در خواب جا مي ماندم. آنوقت شايد اين همه گمان نمي كردم بيدارم! آنوقت شايد اينهمه فرياد نمي كردم:" اين منم، زني تنها، در آستانه فصلي سرد!" دارد باورم مي شود كه سردم است و انگار هيچوقت گرم نمي شوم! سكوت نكن! اينطور هم نگاهم نكن! تنها تشويق كن اين چشمها ببارند! اين همه راه را كه آمديم بيهوده بود، مگر نه؟
مانده ام حيران ميان فوت كردن و فوت نكردن اين 24 شمع كه مدام روشناييشان را به رخم مي كشند. باورم نمي شود كه باز مجبور شده باشم يكي به جمعشان اضافه كنم؛ يكي به جمعشان اضافه كنم بي اينكه خود و باران را يافته باشم! كاش همه زندگي در همين شمع ها خلاصه مي شد. آنوقت شايد مجبور نبودم هي زيادشان كنم! كاش مي توانستم هر سال يكي از جمعشان كم كنم و آنوقت... هر سال نزديك تر مي شدم به بودن، به باران! آنوقت شايد هر سال براي فوت كردنشان اينهمه دست دست نمي كردم! آنوقت شايد هر سال براي فوت كردنشان... مثل هر سال صداها در گوشم مي پيچد: " نازنين! باز كيك را خراب كردي!" و من... و من باز لبخند مي زنم و زمزمه مي كنم: " 1 سال براي خراب كردنش صبر كرده ام!" كاش شمع ها خودشان خاموش مي شدند! كاش...